۳۱ تیر ۱۴۰۲، ۹:۳۰

مهر گزارش می‌دهد؛

گذری بر حسینیه پررونق بیماران اعصاب و روان

گذری بر حسینیه پررونق بیماران اعصاب و روان

قزوین- حسینیه محرم و عزاداری برای سید الشهدا محدود به هیچ فرد و گروه خاصی نمی‌شود و هرکسی در محرم سعی می‌کند بنا به شرایط و به شیوه خود این ارادت و عشق را نشان دهد.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- مطهره میرزایی: عاشورا و نام حسین (ع) فرهنگی است که هیچ گاه برای خود حد و مرزی قائل نبوده و هر طیف، نگاه و فردی توانسته خود را در این فرهنگ جهان شمول جای دهد.

این فرهنگ هرگز خود را محصور به افرادی خاص نکرده و همیشه همه را در زیر پرچم خود جای داده و هرکسی نیز سعی کرده سهمی از این توشه بی انتها بردارد.

این بار سراغ حسینیه‌ای متفاوت رفته‌ایم. حسینیه‌ای که جنس عاشقان عزادار در آن با بقیه متفاوت است. جنس حرفهای افراد این حسینیه شاید حرف‌هایی ابتدایی و ساده باشند اما عشق را می‌توان در این حرف‌های ساده حس کرد.

از شهر فاصله می‌گیریم، ماشین کنار درب نقره‌ای رنگ متوقف می‌شود از پشت شیشه کلمات اعصاب و روان را روی سردر می‌بینم، با هماهنگی قبلی شماره خانم غفوری را می‌گیرم و او به استقبالمان می‌آید. وارد محوطه حیاط می‌شویم؛ چند نفری را در حیاط می‌بینیم چند آقای حدوداً ۴۰ تا ۵۰ ساله.

نزدیکشان می‌شویم خانم غفوری را شناخته و با او حال و احوال می‌کنند او نیز جویای احوالشان می‌شود با مردی که لباس راه راه به تن دارد و خانم غفوری آقا سعید خطابش می‌کند سر صحبت را باز می‌کنم و از او سراغ حسین (ع) و خاندانش را می‌گیرم همان مردی که تاریخ هم حماسه او را فراموش نکرده است.

هرجا باشم می‌توانم برای امام حسین (ع) گریه کنم

آقا سعید می‌گوید که حسین (ع) و خاندانش را از چندسال گذشته می‌شناسد زمانی که در حین تصادف پایش را روی ترمز زده و نام عباس را آورده است و سپس ادامه می‌دهد: با سرعت ۷۰ کیلومتر با مرد عابر تصادف کردم و او به زمین افتاد با دوستم او را بلند کردیم و به بیمارستان بردیم. دکتر گفته بود اگر در ضربه مغزی خونریزی داشته باشد و خون از سرش خارج شود به احتمال یک درصد زنده بماند اما اگر خونریزی نداشته باشد خواهد مرد.

وی ادامه می‌دهد: مرد با توجه به گفته دکتر مرده بود اما زنده ماند و من فکر می‌کنم این زنده ماندنش بخاطر ارتباطی بود که حضرت عباس (ع) داشت.

گذری بر حسینیه پررونق بیماران اعصاب و روان

وی می‌گوید: از کودکی هم حس و حال خوبی نسبت به محرم داشتم در آن زمان خانه ما قم بود و زمانی که دسته عزاداری وارد خیابان سعدی می‌شد من به سویش حرکت می‌کردم و می‌گفتم که «آخ جون امام حسین اومد» قبل از اینکه وارد بیمارستان شوم در دسته عزاداری شرکت می‌کردم حالا هم اینجا هستم در مراسم بیمارستان شرکت می‌کنم. به نظرم هرجا که باشم می‌توانم برای امام حسین گریه کنم.

سعید می‌گوید که دیالوگ‌های تعزیه امام را نیز حفظ است سپس شروع به خواندن می‌کند و واقعه تعزیه تا مقتل را برایمان از بر می‌خواند.

مرد مسنی که کنار آقا سعید روی تاب نشسته و مکالمه ما را گوش می‌دهد بین اشعار سعید می‌دود و می‌گوید که او هم سالیانی تعزیه خوان بوده و در بین مردم برو و بیایی داشته است سپس در ادامه متن حسین‌خوانی را در زمان وداع با ذوالجناح را با همان لحن تعزیه برایمان می‌خواند.

دوست داریم زائر امام حسین (ع) باشیم

او می‌گوید که صدایش بخاطر نبود دندان‌هایش نامناسب است و قطره اشکی را که از گونه‌اش جاری شده پاک می‌کند و می‌گوید: اگر شرایط مهیا شود دوست دارم باز هم تعزیه بخوانم و عزاداری کنم و از امام حسین (ع) بخواهم راه نجات را به ما یاد دهد.

این پیرمرد مسن که علی قاسم نام دارد می‌گوید که رابطه‌اش با امام حسین (ع) وخاندانش خوب بوده و در ایام محرم بخاطر مصیبت وارد شده به خاندان امام حسین (ع) گریه می‌کند و سپس بیان می‌کند: امام حسین بخاطر حفظ سنت پیامبر (ص) جنگید.

از راه دور به امام حسین (ع) سلام می‌دهم

با حاج علی قاسم و سعید خداحافظی می‌کنیم و به سمت آلاچیق حرکت می‌کنیم آقا رضا یکی دیگر از مددجویان این مجموعه است وی در پاسخ به سوال ما می‌گوید: امام حسین (ع) را از کودکی که در عزاداریش شرکت می‌کردم می‌شناسم خودم هم در آن زمان در هیئت نوحه خوانی و سینه‌زنی می‌کردم اما حالا از اشعار مدح چیزی به خاطر ندارم.

این مددجو عنوان می‌کند: در گذشته یک بار زائر حرم امام بوده‌ام و حالا هم هر وقت که دلم می‌گیرد به او از راه دور سلام می‌دهم اما دوست دارم زائر حرم باشم و در آنجا برای شفای تمام بیماران دعا کنم.

رضا اشک‌های روی گونه‌اش را پاک می‌کند و می‌گوید: امام حسین (ع) شخصیت والا مقامی دارد و بخاطر مردم حاضر شده است تا خود و خانواده خود را فدا کند.

محسن از دیگر مددجویانی است که به جمع ما پیوسته و تا متوجه بحث ما شده می‌گوید که چند باری در هیئت حاضر شده اما مورد تمسخر قرار گرفته و دوست دارد که زائر کربلا باشد و بازهم در هیئت حاضر شود. سپس می‌رود.

گذری بر حسینیه پررونق بیماران اعصاب و روان

امام حسین (ع) جانم را نجات داد

ما نیز به سوی دیگر حیاط حرکت می‌کنیم به جایی که مجید تک و تنها روی نیمکت نشسته است از آقای مجید نیز سراغ امام حسین (ع) را می‌گیریم و او که با شنیدن نام امام حسین (ع) اشک‌هایش جاری می‌شود در پاسخ می‌گوید: امام یک بار جان مرا از خطر نجات داده مگر می‌شود او را نشناسم.

یک بار همسرم منزل را ترک بوده و من و فرزندانم تنها بودیم قصد خودکشی کردم و خواستم خود را از پنجره به پایین پرت کنم دختر بزرگم گریه می‌کرد و من در حالی که داشتم خودم را پرت می‌کردم دختر کوچکم نام امام حسین (ع) را آورد و مرا به جان او قسم داد در لحظه دستانم را به پنجره قلاب کرده و خودم را بالا کشیدم و خودم را نجات دادم.

مجید در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کند می‌گوید: دلم می‌خواهد یک بار پیش از مرگم حرم را ببینم و در آنجا برای شفای تمام بیماران از جمله خودم دعا می‌کنم تا خوب شوم و به دیدار خانواده‌ام بروم فرزندانم را ببینم و به زندگی برگردم.

مجید از تنهایی خود و همدم بودنش با امام حسین (ع) برایمان می‌گوید و قطره‌هایش را از گونه پاک می‌کند حرف‌های مجید از امام حسین با صدای بغض آلود چیزی کم از محفل روضه ندارد او دلیل آرامشش را حسین می‌داند و سپس با همان صدای بغض آلود و زبان ترکی برایمان مدح عباس در فرات را می‌خواند.

اینجا عطر عزا جور دیگری است

همراه او ما نیز اشک بر گونه می‌نشانیم و همراه خانم غفوری می‌رویم تا محفل عزاداری در حیاط را فراهم کنیم. موکت ساده‌ای را زیر درختان پهن می‌کنیم و تعداد باند می‌آوریم تعدادی پرچم سیاه عزا به دیوار آویخته، مددجویان یک به یک روی موکت می‌نشینند و شروع به مداحی می‌کنند خود خوانده و خود به عزای حسین می‌گریند.

مداح از مقتل حسین شروع، از دستان بریده عباس گذر و به مصیبت زینب می‌رسد اینجا عطر عزاداری جور دیگری است و حال و هوای متفاوت‌تری دارد.

خانم غفوری می‌گوید در ایام محرم دو نوبت برای مددجویان مراسم عزاداری برپا می‌شود و اینجا خود مددجویان برای یکدیگر مداحی و روضه خوانی می‌کنند و باهم سینه می‌زنند و در حوالی شب که دسته هیئت عزاداری از خیابان می‌گذرد مددجویان کنار نرده و در ورودی می‌روند و هیئت دقایقی برای آنان مراسم برگزار کرده و برایشان دعا می‌کند.

حب اباعبدالله میراث بزرگی است که نسل به نسل و سینه به سینه به ما رسیده است. حب حسین جا و مکان و شخص نمی‌شناسد و همان نور منعکس شده از قلب است که جای جای این شهر را روشن نگاه داشته و عزاداران را حول یک محور جمع کرده است.

کد خبر 5842826

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha